دانیالدانیال، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

وبلاگ پسرم قبل از پا گذاشتن به دنیای من

لطیفه های خوشمزه (کودکانه)

  اوّلی: ببخشید ساعت چند است؟ دوّمی: ساعتم خوابیده است! اوّلی: پس بیدارش نکن؛ از یک نفر دیگر می پرسم!   معلّم: کدام حیوان است که به انسان علاقه ی زیادی دارد؟ دانش آموز: اجازه آقا؟ گرگ گرسنه!     اولی : چرا لک لک هنگام خواب یک پایش را بالا می گیرد؟ دومی : چون اگر هر دو پایش را بالا بگیرد ،می افتد. درس علوم معلم در کلاس علوم از دانش آموزی پرسید: با دیدن عکس پای این حیوان، نام حیوان را بگو. دانش آموز هر چه به عکس نگاه کرد، نتوانست پاسخ بدهد. معلّم گفت: بگو اسمت چیه تا برایت یک صفر بگذارم. دانش آموز پایش را از...
27 مرداد 1391

بدون عنوان

لطیفه‌های نمکی مجموعه:  سرگرمي کودکان     لطیفه‌های نمکی قصه تکراری روزی روباهی می رود پیش کلاغی و می گوید: به به. عجب دمی، عجب پایی!! کلاغ با خونسردی می گوید: کجای کاری بابا! من خودم دوم راهنمایی ام.   بچه همسایه از یک نفر می پرسند: «چند تا بچه داری؟ چهار تا از انگشتانش را نشان می دهد می گوید: «سه تا» همه تعجب می کنند و می گویند: «اینها که چهار تاست» او انگشت کوچکش را نشان می دهد و می گوید: «این بچه همسایه مان است،ولی همیشه خانه ماست» جنگل پسری که تا به حال جنگل ندیده بود، با د...
27 مرداد 1391

بخون و بخند

  امرار معاش و نویسندگی   سعید به دوستش محسن: برادرت که به خارج رفته ، از چه راهی امرار معاش می کند؟محسن : از راه نویسندگی.   سعید : چه می نویسد؟   محسن : هر ماه به پدرم نامه می نویسد تا برایش پول بفرستد.   جمله سازی   معلم : امیر جان ، با حمید یک جمله بساز.   امیر : شما چقدر شبیه همید!     جمله رمزی حسن پس از شرکت در امتحانات پایان سال ، به همکلاسی اش گفت : ما می خواهیم به مسافرت برویم. لطفا نمره های مرا بپرس و اگر تجدید شده بودم ، به صورت رمزی به من خبر بده. اگر از یک درس تجدید شده بودم ، بگو : سلیم به تو ...
27 مرداد 1391

خنده‌های قشنگ (لطیفه های کودکانه)

    غذای مقوی بیماری پیش دکتر می رود و می گوید: باید کله پاچه و مغز و جگر بخوری. بیمار می گوید: آقای دکتر این ها را قبل از غذا بخورم یا بعد از غذا؟     سواد   مردی یک ساعت مچی می خرد. روز بعد پیش فروشنده می رود و می گوید: پشت این ساعت نوشته ضد آب ولی داخلش آب رفته است.   فروشنده می گوید: چه عرض کنم؟آب که سواد ندارد.   ساندویچ مردی به ساندویچی رفت و گفت: لطفاً دو تا ساندویچ بدهید. ساندویچی پرسید: می خوری یا می بری؟ مرد گفت: یه می‌خوری، یه ‌می‌بری.   استراحت اولی: از بس استراحت...
27 مرداد 1391

فقط بخندید ! (لطیفه های کودکانه)

      یه روز دو تا تنبل میرن بانک میزنن، اولی میگه بیا پولا رو بشمریم. دومی میگه: ولش كن فردا رادیو میگه!   =======================   آقای فراموشکار میره دكترمیگه آقای دكترمن فراموشی گرفته ام. دكتر میگه: چندوقته این بیماری رو دارین؟ آقای فراموشکار  میگه: كدوم بیماری؟     ======================== پسر مهربان داشت نوارخالی گوش میداد و بلند بلند گریه میكرده، بهش میگن چرا گریه میكنی؟ میگه: دلم واسه خواننده‌اش میسوزه، طفلكی لال بوده!   =========================   یه پسره به دوستش میگه: بیا بریم دریا. دوستش میگه: ن...
27 مرداد 1391

دماغ عمل نکرده (شعر طنز

    اگه مثل کلنگه مثل لوله تفنگه با خوشگلی‌ت می‌جنگه طبیعیه، قشنگه نگو که این یه درده دماغ عمل نکرده   *****************شعر طنز*****************   اگر که مثل فیله و یا از این قبیله روی نوکش زیگیله غصه نخور، اصیله هی نرو پشت پرده دماغ عمل نکرده   *****************شعر طنز*****************   یکی می‌گه درازه خیلی ولنگ و وازه یکی می‌گه ترازه غصه نخور که نازه ببین خدا چه کرده دماغ عمل نکرده   *****************شعر طنز*****************   دماغ نگو جواهر سوژه‌ی شعر شاعر طویل فی‌المظاهر پدیده‌ی معا...
27 مرداد 1391

بدون عنوان

فراموشی مجموعه:  شهر حکایت     به ملانصرالدین گفتند: تو در عوض این همه هزلیاتی که در ذهن خود جا داده ای اگر بعضی احادیث و اخبار را حفظ کرده بودی هم به کار دنیا و هم به کار آخرت می خورد.   ملانصرالدین گفت: احادیث و اخبار را به قدر کفایت نزد معلم آموخته و حفظ کرده ام.   گفتند: یکی از آن ها را بگو.   گفت: در حدیث است که هر کس دارای دو صفت باشد در دنیا و آخرت رستگار خواهد بود.   گفتند: کدام دو صفت؟   گفت: متأسفانه یکی را معلمم در موقع گفتن فراموش کرد و یکی را هم الان من فراموش کرده ام.   ...
27 مرداد 1391

حلزون خال خالی خونه ما

حلزون خال خالی   آی حلزون شاخکی! کجا می ری یواشکی؟ جلو میری یواش و ریزه،ریزه  پوتنت چه نرم و خیس و لیزه خالهای  دونه،دونه داری به روی پشت خود یه لونه داری ساکتی و خجالتی و تنها بمون توی باغچه خونه ما ...
27 مرداد 1391

شعر کودکانه حیوونای رنگارنگ

    حیوونای رنگارنگ   حیوونا خیلی هستن وحشی واهلی هستن گاو، بچه اش گوساله بز، بچه اش بزغاله گوسفند و میش و بره می چرند توی دره اسب و شتر تو صحرا بار می برند به هرجا روباه وشیر و پلنگ حیوونای رنگارنگ تو دشت وکوه و بیشه پیدا می شه همیشه   ...
27 مرداد 1391